شیعه باید نیمه ی شوال را از بر کند
عبرتِ جنگِ اُحد را ذرّه ای نوبر کند
با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را
در کنار مصطفی روحی فِدا، باور کند
شیعه باید نیمه ی شوال را از بر کند
عبرتِ جنگِ اُحد را ذرّه ای نوبر کند
با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را
در کنار مصطفی روحی فِدا، باور کند
مانند شمع بر سر جسمت گداختم
این جنگ برده بر سپه خویش باختم
بر یک سری فرار از اینجا چه راحت است
تو جان سپرده ای و علی پر جراحت است
وقتی کسی در معرکه یار پیمبر شد،
خویشِ پیمبر بینِ اغیارِ پیمبر شد،
وقتی کسی در قعرِ چاهِ جهلِ یک امّت
برخاست و چشمانِ بیدارِ پیمبر شد،
السلام و علیک یا حمزه،ای عموجان منم رسول خدا
ای علمدار لشگر اسلام،ای ملقب به سیدالشهدا
چه بلائی سر تو آوردند،مثله کرده کسی تمام تنت
با وجودی که سر به تن داری،وای من وای من لب و دهنت
از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه
شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه
هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد
خون شد از غم قلب ختمالانبیا واحَمْزَتاه
شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر
بخوانم از علمدارِ سرافرازان “سیف البحر”
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود
امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود
زمانه سردتر از سرد میشد اما او
همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود
حضرت ِ والا مقامی و صلابت از شما
سخت تر از سنگی و شورِ شجاعت از شما
تا دمِ رفتن، هوادارِ رسولِ اکرمی
مطمئنم وام می گیرد نجابت از شما
هر چند انتهای فلک خاک این در است
خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک می کشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است
نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده
قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده
صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری
به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن
حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد
این خاک غیر از بوی غم بوی خُـدا دارد
مُشتی از آن را چند سال قبل بـو کردم
دیدم که عـطری مـثـل خاک کـربلا دارد