شعر روضه

بغض طوفان

آه در سینه بماند بغض طوفان می کند
چشم را در سفره های گریه مهمان می کند

در بیابانی که غفلت در دل من ساخته
می کند اشکم همان کاری که باران می کند

عبد ضعیف

عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد
جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد

بنده رسیده اما با کوله بار خالی
نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد

کریم و مهربان

منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است
تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است

تو همیشه در فرازی، تویی آن گدا نوازی
که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است

یاذالکرم

آواره ای فراری ام و بی نشانی ام
یاذالکرم، کنار خودت می نشانی ام؟

سرمایه ام همین به کنارت نشستن است
بیچاره می شوم اگر از خود برانی ام

جام سحر

خوب یا بد زشت یا زیبا هرآنچه داد، شکر
بابت شب های غمگین، روزهای شاد، شکر

گردنی داریم از بنیان مو باریک تر
هرچه از تقدیر روی دوش ما افتاد، شکر

تَطْمَئِنُّ الْقَلب

به حکم تَطْمَئِنُّ الْقَلب دریاب اضطرابم را
بیا آباد کن از نو دلِ خانه‌خرابم را

ندیدم از رگِ گردن به من نزدیک‌تر بودی
خودم را از میان برداشتم، بردم حجابم را *

وقت سحر

سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما
گریه این وقت سحر آمده پشت در ما

نوبت مستی سی روزه‌ی عُشّاق رسید
پُر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما

از درون خالی شدم

از درون خالی شدم غیر از ریا چیزی که نیست
از من بی‌خانمان غیر از جفا چیزی که نیست

بر زمین خوردم بلندم کن خدای مهربان
در هوس غرقم یقین غیر از هوا چیزی که نیست

سالار زینب(س)

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت

به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت

حس غربت

دور بودم از سرایت حس غربت داشتم
ماه ها بود انتظار ماه رحمت داشتم

خود مرا خواندی به درگاهت و الا من کجا
از برای صحبت با تو لیاقت داشتم؟

خدای من

من کیم اون که تو رو یادش رفت
من کیم اون که همش بد کرده
تو همونی که همش منتظری
بلکه این بنده ی بد برگرده

یه کم بهم نگا کن

مثل قدیم یه کم بهم نگا کن
این دل بی حیا رو با حیا کن
این روح کهنه رو ازم بگیر و
برام یه روح تازه دست و پا کن

دکمه بازگشت به بالا