شعر شب قدر

فرق شکافته

با ضربتی تمامِ تنت سرخ گشته است
بابایِ خسته ام!بدنت سرخ گشته است

فواره زد ز فرقِ سرت خون تازه و..
سر پنجه های بت شکنت سرخ گشته است

اشک سحر

در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد

هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد

شب قدر

آقا نصیب من کن , چشمان تر شب قدر

لطفی کن و دوباره ٬ من را بخر شب قدر

نفسم مرا زمین زد , شرمنده ام شدم بد
حالا رسیده ام باز , بی بال و پر شب قدر

فراق یار

یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است

احیا گرفته ام که تو احیا کنی مرا
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است

روسیاه

بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟!
بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟!

کم زیر قرارم نزدم پشت سر هم
اما توبه رویم زده ای خنده پیاپی

شب قدر

میان بندگانت بدتر از من نیست… تنها من!
تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا… من

گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست
گمانم فاصله افتاده از درگاهِ تو, تا من

اشهد ان علی ولی الله

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت

مُژه ات تیر کجی بود و برای پرتاب
چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت

عبدالحسین هستند کل خاندان من

#مناجات_با_خدا

دلگیری از دستم خدای مهربان من
بند آمده از ترس خشم تو زبان من

دنیا خریدم آخرت از پیش چشمم رفت
کاری بکن برعکس شد سود و زیان من

شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا

#شهادت_امیرالمومنین

#روضه_امیرالمومنین

باز هم خانه و یک بستر خون آلوده
زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده
شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا
تا ببندی سر این حیدر خون آلوده

غصه ی بابا

(زبانحال حضرت زينب سلام الله عليها)

خانه ویران شده‌ام غُصه‌ی بابا سخت است

حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است

دیدنِ رویِ تو و لَخته‌یِ خونها سخت است

سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است

باز هم روضه نخوان روضه‌یِ زهرا سخت است

فزت و رب الکعبه

#شهادت_امیرالمومنین

#روضه_امیرالمومنین

نیمه شب روی شانه یِ حسنین
آسـمانی ترین نوا می رفت
پادشاهی بدون تشریفات
از دلِ خانه تا خدا می رفت

شعر مناجاتی شب قدر

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر, پشیمان تر از همه

از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه

دکمه بازگشت به بالا