شعر شهادت اهل بیت

زخمی زهر

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود

پنجاه سال عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود

یا امام باقر(ع)

کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است

کودکی فصل خوب خاطره هاست
و پر از روزهای شیرین است

یاد العطش

ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم

ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست
غرور له شده ام بین طرز رفتارم

برای او

چگونه او جگر تفته روبراه کند

توانِ آه ندارد که آه آه کند

نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود

نشد که خیزد و دیوار تکیه‌گاه کند

خورشیدِ عشق

نگاه کن! تب و تابِ عمیقِ زائر را
مزارِ خاکیِ خورشیدِ عشق، باقر را

بیار جامه‌ی مشکی، که باز هم امشب
غمِ عزیز، مکدر نموده خاطر را

حیدر کرار

از فرق تا ابرو ببین با سر چه کردند
نامردمانِ کوفه با حیدر چه کردند
کوفه شده مثلِ مدینه سرد و دلگیر
آن روزها با صورتِ مادر چه کردند

جانم علی

کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است

“حرام زاده رهش از حلال زاده جداست”
که انتهای نسب نامه‌های ما علی است

یا علی مولا

مردمی که به تو نظر کردند..
چشم بر روی دیگران بستند
محتضرها به عشق دیدن تو..
عوض احتضار، سرمستند

حیدر مدد

شاهی که غیر سرورم،او را خطاب نیست
کس جز خودش به نزد من عالیجناب نیست

مقصود من ز عرض ارادت خود علی است
تعظیم کردنم به هوای ثواب نیست

غرق خون

شب گذشت و حوالیِ سحر است
کوفه در انتظار یک خبر است
لحظه ی تلخ رفتن قمر است
گله ام از قضا و از قدر است

مولای من

مسیر عاشقی گرچه عجیب است و خطر دارد
ولی حق بر دل دلدادگان بی شک نظر دارد

تمام دلخوشی های گدایان گوشه ی چشمیست
به قلبم دوریِ از یار میدانی ضرر دارد

فُزتُ و رب الکعبه

تیغ آمد همچو تاجی بر سر حیدر نشست
نغمه ی فُزتُ چو بر لبهای حیدرنقش بست

هاتفی در آسمان در مدحت حیدر سرود
رستگار ی در دو عالم پادشاه حق پرست

دکمه بازگشت به بالا