زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
عمری فقط چشم ترش آمد به یادت
در تشنگی آب آورش آمد به یادت
وقتی جوانت پیش چشمت راه میرفت
آری وداع اکبرش آمد به یادت