صدایِ ناله هایِ دَر می آید کیست مولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار محتاج است زهرا جان
برایِ نان فقیران اینچنین در را نمی کوبند
مگر آنها که می خواهند بِستانند از ما جان
صدایِ ناله هایِ دَر می آید کیست مولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار محتاج است زهرا جان
برایِ نان فقیران اینچنین در را نمی کوبند
مگر آنها که می خواهند بِستانند از ما جان
این دست که بر گـردن پیمانه نشسته ست
در سجده به خاک درِ میخانه نشسته ست
گر عاشقت از عقل فراری ست , دلیلش
این است که با مَردم دیوانه نشسته ست
خانهای که شُده خاکِ سه امامش, جبریل
خانهای که نرسد بر سرِ بامش جبریل
خانهای که به سویش بود قیامش جبریل
خانهای که به درش بود سلامش جبریل
مادرم خورد برزمین یک روز
پیش لبخندِ تلخِ این مَردم
من غرورم شکست رویِ زمین
پدرم شرمگین و سردرگم
نخواست غیر علی هیچ تکیه گاه دگر
اگر نرفت به جز راه عشق راه دگر
برای کشتن او یک بهانه کافی بود
نیافتند به جز عاشقی گناه دگر
این شمع وقتی رفته سوسو رو به قبله
خورشید می تابد ازاین سو رو به قبله
وقت نمازِ فاطمه مانده ست عقلم
قبله به او رو کرده یا او رو به قبله؟
با دست عشق روی گِل شیعه کار شد
شیعه به مهر فاطمه سرمایه دار شد
بر استان فاطمه هر کس که سر سپرد
حق بر دلش نوشت که والا تبار شد
درد دل کن با علی برام بگو
فاطمه درد تو درد حیدره
چرا این روزا همش تب میکنی
رنگ و روت پشت سر هم میپره
مانند شمعی از مصائب آب می شد
زینب برای وضع او بی تاب می شد
منظورم از این بیت صارت کالْخیال ست
این آخری چون گوهری نایاب می شد
مثل کبوتر محسن و مادر زمین خوردند
با پیکری زخمی, شکسته پر زمین خوردند
در آن هجوم لشگر پست یهودیها
مادر نه! بلکه, ماسِوَىاللَه بر زمین خوردند
گیرم آتش به جفا, در که نباید می سوخت
آشیان سوخت , کبوتر که نباید می سوخت
آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی
باغ و بستان پبمبر که نباید می سوخت
هزار شعله ی خون بر روی جگر دارم
دلم گرفته و خوب است چشم تر دارم
بده نشانی من را به حضرت موسی
گناه, از همه ی خلق بیشتر دارم