شعر شهادت حضرت زهرا

در نمی آید جلو

در نمی آید جلو……………………..فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو

 در مرام شیعیان……………………..تاولی باشد که پیغمبر نمی آید جلو

 دست بالا می رود………………….هرچه زحمت می کشد معجر نمی آید جلو

 درد مادر این شده…………………..شانه بالا می رود دختر نمی آید جلو

خلق شدم

از روز ازل خلق شدم چون حسنینی

قلب حسنی دارم و احساس حسینی

از کرب و بلا تا به بقیع هروله دارم

زهرا به دلم ساخته  بین الحرمینی

شاعر : ؟؟؟

 

حالا که

حالا که زخم های تو مرهم گرفتهاست
بانو تمامِ خانه­ی من غمگرفته است
سِنّی نداشتی چقدر پیرمی روی!
شرم از قدِ هلالِ توحالم گرفته است

از دست تو مسمار

از دست تو مسمار, دلم خیر ندیده

از این در و دیوار دلم خیر ندیده

افتاده غم عشق غم همسر مظلوم

بر دوش من زار , دلم خیر ندیده

دوباره شب شد

دوباره شب شد و چشمان ماه بیدار است
دوباره شب شد و دل تنگ دیدن یار است
سر مزار تو می آیم و ز طفلانم
نهان نمودن این راز سخت و دشوار است

شهیده ی مرتضا

آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت

بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت

“خانه ی حیدر” نه شده “گلشن زهرا

با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت

بستر بیماری حضرت زهرا (س)

بر جانماز وقت دعای شبانه ها

تازه شوند درد همه تازیانه ها

چون اشک روی گونه ی من غلط می خورد

از زخم صورتم کشد آتش زبانه ها

چه کنم…

چه کنم بی تو اگر زنده بمانم , چه کنم

کاش می شد که در این شهر نمانم , چه کنم

تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی

شده بیماری تو قاتل جانم , چه کنم

حضرت مادرسلام الله

ما هرچه از شما بنویسیم ابتر است

شان شما رفیع و مقام تو کوثر است

وصف تو در سخن بخدا غیر ممکن است

خاک رهت ز جنت و فردوس هم سر است

مقتل نوشت وآه..یعنی تمام شد…

مقتل نوشت ؛ آه…و یعنی تمام شد

یعنی که دور مادرمان ازدحام شد

یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت

یعنی شهید سجده به پای امام شد

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

تق تق تق صدای در آمد

و زمین لرزه ای دگر  آمد

تا شنیدم صدای نحسش را

متوجه شدم عمر امد

قرار بود

 زهرا تو قرار بود یارم باشی

 هر لحظه ی زندگی کنارم باشی

 حیدر وسط معرکه تنهامانده

برخیز که باز ذوالفقارم باشی
 

دکمه بازگشت به بالا