شعر شهادت حضرت زهرا (س)

عجّل وفاتي

عجّل وفاتي

ردخور ندارد در مقامي كه دعاي تو
لب وا كُني قطعي شود بانو شفاي تو

عجّل وفاتي گفتنت را خوب حس كردم
با ديدن احوال زارِ بچّه هاي تو

ميلرزد از فكرِ جُدايي دست و پاي من
آرامشم ، وقتي كه ميلرزد صداي تو

هر بار قبر مُحسنت را ديده ام گفتم
من پُشتِ در اي كاش ميرفتم به جاي تو

هر طور ميشد ايستادي تو به پاي من
مي ايستم هر طور باشد من به پاي تو

تو افتخارت بود باشي جان فداي من
من آرزويم بود باشم جان فداي تو

تو رو به قبله بودنت گشته بلاي من
من غُربت بي انتهايـم شد بلاي تو

ديروز يك رُكنم شكست از داغ پيغمبر
امروز رُكن ديگر من در عزاي تو …

در پاي اين بستر كه امشب جمع خواهد شد
من عافيت مي خواستم هرشب براي تو

تا زودتر ايّام هجرانت به سر آيد
بايد بخواهم مرگ خود را از خُداي تو

رفتي ولي هرروز خواهد كُشت حيدر را

اين ردّ سُرخ رويِ سنگِ آسيايِ تو

محمدقاسمي

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا