دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است
صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم
دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است
صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم
با لخته خون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پشت در به مسمار
آیات قرآن چِکّه می کرد از لبِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را
تا خلق کند حوری انسانی خود را
ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد
بر خاک قدم های تو پیشانی خود را
تویی مادرانه هوادار ما
طبیب نفس های بیمار ما
فقیر و یتیم و اسیر آمدیم
ببین حالت سخت غمبار ما
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود
هیچکس شایستهی درک مقاماتش نبود
ذکر یافاطر همان آیینهی یافاطمه است
جوهر فهم بشر یارای اثباتش نبود
ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام همسایه را بیدار کردم
هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم
سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است
هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است
معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا
بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است
دستای منو بابات بالا که برد صبح غدیر
اومد از همون روزا بی ادبی دستمو بست
تا بسوزونه دل منو تو کوچه پیش من
با غلاف شمشیرش دست تو رو زد و شکست
بر دست های او نمی زد مُهر اگر تاول
در روضه ی آتش نمی شد خون جگر تاول
با دست های زخم نان پختن کمی سخت است
می سوخت با گرداندن دستاس هر تاول
السلام ای همه ی دار و ندارم مادر
جایت امروز چه خالی است کنارم مادر
ای فداکارترین بانوی دنیا مادر
می شود سر بزنی خانه زهرا مادر
چه روضه ایست که هرکس روایتش می کرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد
چه می شد از دل آن کوچه برنمی گشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد