معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
شعر شهادت حضرت صدیقه طاهره
ز صبح ازل شرح غم فاطمه ست
کسی که ندارد عدم فاطمه ست
خدا را فقط یک قسم کافی است
به حق علی، ان قسم فاطمه ست
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی
نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمیاُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد
غرورم را شکسته خندهی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمیاُفتد
جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود
زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود
شمع سوسو می زند شب گریه پروانه را
در خیال اش نیست حتّی باورِ پــرواز هم
مادری مانندِ هرشب بُغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هر شب درد دارد بــــاز هم
ردخور ندارد در مقامی که دعای تو
لب وا کُنی قطعی شود بانو شفای تو
عجّل وفاتی گفتنت را خوب حس کردم
با دیدن احوال زارِ بچّه های تو
با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم
هر پسر وقتی کمی احساس غربت میکند
می رود با مادرش یک گوشه خلوت میکند
لحظه هایی را گریزان از هجوم درد ها
درپناه دست مادر استراحت میکند
بنده ای که فراتر از بنده است
دختری که چو ماهِ تابنده است
همسری مثل او نبوده و نیست
مادری که پناه فرزند است
کنارِ خالقش بود از ازل؛ از ابتدا؛ زهرا
و خواهد ماند، در آن لامکان تا انتها؛ زهرا
نزولش آیهی تطهیر، را دریای اَطهر کرد
که باراند از زلالِ رودِ خود بر «انّما» زهرا
پشت در عصمت آل الله حقش این نبود
محسن بن اسدالله حقش این نبود
با علی رحمان و رحمت با مسمی می شود
نقطه ی پرگار بسم الله حقش این نبود