ای جگرگوشه امام رضا
آفتاب غریب سامرا
دوستانت اهالی بالا
دشمنانت قبیله های زنا
ای جگرگوشه امام رضا
آفتاب غریب سامرا
دوستانت اهالی بالا
دشمنانت قبیله های زنا
علی الدوام نمک گیر دست خوبانم
چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم!
سوار کشتی شان میکنند سگ را هم..
کنار نوح که هستم چه غم ز طوفانم
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی
درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی
شیعه آن است که از زندگی اش سیر شود
نام مولایش اگر آید و تحقیر شود
شیعه آن نیست که با کفر مدارا بکند
“یا علی” می طلبد دست به شمشیر شود
بالاتراز این هاست لوایی که تو داری
خورشیددمیده ز عبایی که تو داری
ازبنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
دسته دسته فرشته ها هر شب
بر تو عرض سلام می کردند
و بزرگان آسمانی ها
پیش تو احترام می کردند
السلام علیک یا مولا
عالمی را غریبیت کشته
ای غریب غروب سامرا
عالمی را غریبیت کشته
دست اگر بست,دگر جان به خطر می افتد
بال پروانه اگر بست,دگر می افتد
نام او باز “علی” بود و حکایت این است
دست و پا بسته شد و بین گذر می افتد
عمریست گدایِ عشق وبیمار توایم
تا آخر عمر هم گرفتارتوایم
تا چشم حرام زادگان کورشود
ما این دهه را فقط عزادار توایم
وحیدمحمدی
مانندِ بقیع,سامرا پرپرِ کیست؟
این غربتِ پنج گوشه,غم پرورِ کیست؟
وقتی که “غم” است گوشه ی دیگرِ آن,
شش گوشه ی این ضریح,یادآورِ کیست؟
عارفه دهقانی