شعر شهادت شش ماهه کربلا

به روی دست پدر

به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی
صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی

به روی دست خدواند جای توست علی جان
لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی

طفل معصوم

این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست
موقع کندن گل تیر و تبر لازم نیست

در جدالی که فقط خطبه قرائت می شد
طفل معصوم زدن را ، به نظر لازم نیست

مبهوت این آیینه

مبهوت این آیینه اند اختر شناسان
شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان

پروانه های روزه دار ودائم الذکر
یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان

سکوتِ نگاهش

سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی…
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!

گهوارشو تکون میده

گاهی وقتا توی خواب آروم میشه
علی آروم شه رباب آروم میشه
بخدا چیز زیادی نمی‌خواد
با یکی دو قطره آب آروم میشه

هوهوی تیر

هوهوی تیر آمد و قلبی شکسته شد
چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد
از تند باد اتش تیر سقیفه ای
چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد
 

لای لایــــی مــــادر

حسین بود سوأل و جواب حرمله بود
دلیلِ شرمِ حسین از رُباب حرمله بود

رُباب هاجـــر و دشـــتِ بلا شبیهِ مِنـا
رُباب اشـکِ فرات و سراب حرمله بود

بی هوا تیر سه پر بوسه به حلقومت زد
دست من هست اگر نه سر تو می افتد
گردنت بند به مویی شده بر دستانم
بدنم بی حرکت مانده و سرگردانم

لبانت ترک خورده

شده آب آب حرم بی جواب
کمی روی دستان مادر بخواب
ببین مادرت از خجالت شد آب
چه کردی تو با حال و روز رباب
لبانت ترک خورده شرمنده ام
از این چشم آزرده شرمنده ام

صدا گریه هاش

سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی…
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!

وسط خطبه ي من

وسط خطبه ي من بود كه پيش نظرم
تيري از چله رها،خورد به حلق پسرم

دست و پا ميزد و من در عوض اش جان دادم
گريه ها كرد به حال من و او چشم ترم

عصای پدر شوی

قرار بود که حیدر شوی علی اصغر
شبیه ساقی کوثر شوی علی اصغر

قرار بود مثال علیِ اکبر هم
علیِ اکبر دیگر شوی علی اصغر

دکمه بازگشت به بالا