شعر شهادت کریم اهل بیت

غارت زده منم

غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که غم یار دیده‌ام
هفتاد تیر از بدن تو کشیده‌ام

ای راز دار فاطمه

با تیر آمدند به تشییع پیکرت
خون می گریست در غم تو چشم خواهرت

عمری ست روبه روی تو و چشم های توست
تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت

عقده های دلم

عقده های دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد

اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد

زهر جفا

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد

چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد

یا امام حسن(ع)

روزه بودی و همسرت ایکاش
با تو روراست بود و می شد قهر
تا مگر کینه پدر وَ جمل-
را نمی ریخت در پیاله زهر

غم کوچه و مادر

سوزاند غم کوچه و مادر جگرش را
چیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش،را

کابوس مجسم شده در خواب و خیالش
آن روضه که خم کرده، قیامِ کمرش را

مرد غریبی

ای مرثیه ها اشک بریزید برایش
خون گریه کنید دیده ها بهر عزایش

بر مرد غریبی که به خود یارندیده
ای حنجره ها روضه بخوانید برایش

حسن جان

هر زمان مجنون شدی؛ لیلا تلافی می‌کند
زشتی‌ات را نیز، او زیبا تلافی می‌کند

سر به راهش باش، دست از دامن او برندار
تا که دید افتاده‌ای از پا تلافی می‌کند

یا مظلوم

سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه

گفتم حسن

تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن

خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن

سالها گریه

سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه

بين ديوار و در

عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد

اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد

دکمه بازگشت به بالا