شعر طلیعه ماه محرم

غم تو آبروی ماست

غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما

نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما

وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم

به اذن حضرت مولا

به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو

نوکر خوب

اگه سرده اگه تاریکه دنیا
نمی ترسیم آخه مهتاب داریم
خدارو شکر بی صاحب نموندیم
خدارو شکر که ارباب داریم

ذکر حسین

وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند

چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند

غرق نور کن

بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن

چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن

تو باغ گلی

ما جمله هوادار تو هستیم آقا
عمری است گرفتار تو هستیم آقا
کافی است که لب تر بکنی ، می میریم
ما میثم تمار تو هستیم آقا

آشفته شده زلف پریشان تو در باد
ای حنجره‌ی ملتهب از سرخی فریاد

در حنجره‌ی باد رها شد نفس تو
تا داد جهان را شرر آه تو بر باد

قرار دل بی قرارم حسین
هوای همیشه بهارم حسین
“من از کودکی عاشقت بوده ام”
هنوزم تو را دوست دارم حسین

السلام

السلام ای امام نوکرها
پاسخت التیام نوکرها
عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
هست حرف تمام نوکرها

ماه عزا آمد

ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته

هرکس به هر نحوی عزادار شما هست
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته

فرقی ندارد

فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هرجا که می‌گویم حسین آن‌جا بهشت است

هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آن‌که گفته این دنیا بهشت است

دکمه بازگشت به بالا