شعر عید غدیر خم

شاه عالم

شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش
همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش

سرگشته ی عشقت شده گویی, خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش

آفتابِ غدیر

لم داده ام به تکیه گه “لن ترانی” ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات

اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز می خوریم زجام دهانی ات

علی مولا

نبین از خاک بالشتی, به شب ها زیر سر دارد
و یا در پاش نعلینی پر از وصله, اگر دارد

نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته
و همچون وسعت دریاش , خونی در جگر دارد

بابی انت و امّی

یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه   همّی بابی انت و امّی

گوییا هیچ نه همّی به دلم بوده, نه غمّی   بابی انت و امّی

تو که از مرگ و حیات, این همه فخری و مباهات علی ای قبله حاجات

گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمّی بابی انت و امّی

ایوان نجف

دردمندیم و دوای ما نگاه دلبر است
حال عشاق از دعایش از همیشه بهتر است

ما نمک پروده ی این خانه بودیم از قدیم
هفت پشت ما خدا را شکر اینجا نوکر است

علیٌ حُبه جُنه

تصوّر می کنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را
برای درد ها پیدا نمودم راه تسکین را

پرستیدند آتش را اگر آبا و اجدادم
خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را

خورشید ولایت

درظهر غدیر تا که موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم , از حدقه بیرون زد

علی امیر عشق

دل از همان زمان هوایی و اسیر عشق شد
که قبل خلق دلبران علی امیر عشق شد

حقیر میشود هر آنکسی که نیست با علی
امیر شد کسی که پیش او حقیر عشق شد

فقط علی

گاهی نگاه کن همه جا را هدف کجاست
باید به هوش باشی در این جاده, طَف کجاست

بعضی خواص را بِنِگر دورِ مصطفی
تا پِی بَری به ظاهر و باطن, شرف کجاست

یا ایها العزیز

تفسیر تو بدست قلم , نا میسّر است
تصویر تو به چشم بشر , نا مصوّر است
باید برای مدح تو قرآن بیاورم
مصحف برای وصف تو از شعر بهتر است

لبریزِ از خُم

بس ستاره ریخت از قلب پیمبر بر سرش
کهکشانی گشته زلفش, جان ما اندر خَمش

لافتی الا علی بیش از توان معنی است
سَیفَ الا ذوالفقار تعبیر حق بود از کمش

شه لافتی

به سرم اگر گذرد شبی ز کرم دو دست اناری ات
دل خود زنم به دو زلف تو گِرِهی به کوری عاریت

سگ کوی تو نشدم اگر شده ام چو مرغ شکسته پر
که خورد به پیکر من مگر نفس سگان شکاری ات

دکمه بازگشت به بالا