شعر فاطمیه

دردِ بی مادری

 

یک جهان روضه و یک چشم پراز نم داری

 آه   ,    آقای  غریبم   به  دلت  غم داری

 دردِ بی مادری ای کاش دوایی  می داشت

 فاطمیّه  شده    و    اشک   دمادم   داری

کعبه اش بود و ز شب تا به سحر ماتش بود

 

کعبه اش بود و ز شب تا به سحر ماتش بود
دخترش بود و به حق مادر ذراتش بود

او سه آیه است ولی تا دم آخر احمد
مست و مبهوت, ز زیبایی آیاتش بود

از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم

 

 

در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم

انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه و سیلاب ندارم

دلخوشی زندگیم

یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه
افتادی و بی حال و بی جونی
هرشب نگاهت با دلم میگه:
دلخوش نباشم , که تو می مونی

حیف شد!زندگىِ خوبى بود

 

چشم هایت به آسمان باز و
در سکوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…

یا عزیز الله

من گریه میکنم که مصفا کنی مرا
شاید غبار چادر زهرا کنی مرا
ابن الکریم بر در تو سائل آمده
دور از کرامت است ز سر وا کنی مرا

مـثلِ ابرِ بهار می بارم

مـثلِ ابرِ بهار می بارم
در عزایِ نگار می بارم

نَفَسم بـَند آمده نفسم
شده ام بی قرار می بارم

نشان عشق

به کعبه ای که بر آن سجده نُه فلک دارد
دل من و دل تو درد مشترک دارد

محبت من و تو سنگ امتحان همه است
میان جنت و دوزخ خدا محک دارد

مادرِ کـرب و بلا

شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد
اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد

مادرِ کـرب و بلا… مادرِ گریه… وَالله
فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد

ام ابیها

مادرم را دوست می‌دارم ؛ شما را بیشتر
پس عزیزی مثل جانم یا نه ؛ حتی بیشتر

در میان گرد و خاک راه تو گم می‌شوم
هر چه بانو می‌تکانی چادرت را بیشتر

زهرای من

قلبم بدون بودن تو
یک لحظه آرامش نداره
دنیا با من از وقتی رفتی
دیگه سر سازش نداره

یا زهرا(س)

روزی که حُرمتِ حرم مصطفی شکست
در بینِ هجمه‌ها درِ بیت‌الولا شکست

کوچه شلوغ بود و ارازل به صف شدند
طوری به در زدند که از چند جا شکست

دکمه بازگشت به بالا