شعر فراق امام زمان

صبح ظهورت

اندوه ناتمام زمان را تمام کن
ظلم از سر زمانه گذشته، قیام کن

ما را برای صبح ظهورت نگاه دار
ما را بیا نظاره گر انتقام کن

چشم انتظار ها

در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها

ای راز گریه های سر جانماز ها
ذکر لبان خشک همه روزه دار ها

فراق

جز تو از درد من اینجا هیچکس آگاه نیست
جز فراق تو که دردی انقدر جانکاه نیست

خاطرت را عفو کن خیلی مکدر کرده ام
در بساط من به پیش آینه جز آه نیست

سلام آسمون

سلام آسمون من منم زمین
یه کمی از اون بالا منو ببین
بیا و به خلوتم سری بزن
یه سحر بیا پای دلم بشین

آقا جان

شب شد و باز زیر نور ماهتم
در به در،دنبال یه نگاهتم
آقاجون با من غریبگی نکن
من همون عاشق پر گناهتم

یا صاحب الزمان(ع)

به جز تو در همه عالم رفیق من را نیست
دلم فقط به تو گرم است با تو تنها نیست

چه حرفها که فقط با تو می‌شود بزنم
برای غمزده همدم به غیر دریا نیست

مولای من

سیدی دنیا وَ ما فیها صدایت می‌زند
خاتم پیغمبران طاها صدایت می‌زند

شد دعا هم خسته، از دست دعاهایم بیا
ای دعای ما، دعا حتی صدایت می‌زند

آقای مهربون

دوباره سلام آقای مهربون
سلام ناقص من رو بپذیر
من همون گدام که روی لبمه
حرف تکراری “دستمو بگیر”

آقای من

ای مسیحای دل حضرت زهرا برگرد
آه ای ماه به آه دل تنها برگرد

بی تو هر روز هوای دل ما بارانیست
بی تو تا صبح فرج خیر در این دنیا نیست

بلند مرتبه شاها

امیرزاده ی طاها ، بلند مرتبه شاها
عزیز سید بطحا ، بلند مرتبه شاها
امید ام ابیها ، بلند مرتبه شاها
دم هزار مسیحا ، بلند مرتبه شاها

آقای من

من از تو دور، نگارم خدا کند که بیائی
چگونه اشک نبارم خدا کند که بیائی

تویی که بِه ز گلی ای گل همیشه بهارم
منم که کوچک و خارم خدا کند که بیائی

نگاهت لازم است

زخم بی بهبود ما را یک نگاهت لازم است
آسمان تار ما را روی ماهت لازم است

ما در این شهر هوس مجروح زخم فتنه ایم
شانه ی زخمی ما را تکیه گاهت لازم است

دکمه بازگشت به بالا