شعر لسان الله

سلوک نوری خورشید

برای طوف نجف واژه ها قطار شدند
به یمن مدح علی ،جمله رستگار شدند

حدیث منزلت بوتراب را گفتند
به سوی خانه خورشید رهسپار شدند

حبل المتین

خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد
خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد
خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد
خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد

مطلع قرآن

جایی که حُسن مَطلع قرآن ما علی ست
در شرع من شروع سخن ذکر یاعلی‌ست

هر چند ذات عزّ و جل نیست دیدنی‌
وقتی بنا شود به تجسّم ؛ خدا علی‌ست

حبل الله المتین

به نامِ ذوالفقاری که غَضب را خاک کرده
خلیلی که جهان را از هُبل ها پاک کرده
فقط کعبه برای او گریبان چاک کرده
حدیثِ چشمِ او را سُرمه ی لولاک کرده

دکمه بازگشت به بالا