عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو
من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو
عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو
من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو
از ازل عشق,در دلم بوده
سایه ی بر سرم,علم بوده
خانه ی اولم حرم بوده
دست از تو چگونه بردارم
پای هرروضه ی تو گریه نمودن زیباست
از گدایان سر کوی تو بودن زیباست
جز در خانه ی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه امدم و بى کس و بى یار نشد
حال و روز من اواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشه دیوار نشد
کوهى ز درد بر سر شانه کشیده ام
گشتم ولى براى تو یارى ندیده ام
ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد
کوفه میاست ذکر سحر تا سپیده ام
تنهاترین غریب کجایی پسر عمو
کشته مرا هوای جدایی پسر عمو
زخمی ترین ستاره ی دارالاماره ام
آماده ام برای رهایی پسر عمو
کاش می شد باز برگردی به شهر مادرت
تا که راحت جان دهد این کفتر نامه برت
من نوشتم که بیا … ای کاش دستم می شِکست
کاش می شد پیکِ من هرگز نیاید محضرت
مثل من کاش کسی اینهمه حیران نشود
تک و تنها وسط کوفه پریشان نشود
سنگها بوسه به پیشانی من میدادند
کاش این بوسه دگر قسمت دندان نشود
روزها می رود و خاطره ها می ماند
خاطراتی که به دل مانده مرا می ماند
یارها جمله روند و چه فراموش شوند
یار من هست همیشه به خدا می ماند
بینِ این شهر , کسی فکر خدا نیست حسین
بخدا در دلشان , مهر و وفا نیست حسین
نامه دادند بیایی … ولی انگار هنوز…
این دیارِ پدری , جای شما نیست حسین
سالار کاروان پر از یاسمن, حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن, حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن, حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین