تو آن امام غریبی تو آن امام رئوف
در این کرانه,به خورشید بی بدل معروف
غزال خسته دوبیت اشک پیش پایت ریخت
همین که شد به نگاهش نگاه تو معطوف
تو آن امام غریبی تو آن امام رئوف
در این کرانه,به خورشید بی بدل معروف
غزال خسته دوبیت اشک پیش پایت ریخت
همین که شد به نگاهش نگاه تو معطوف
مثل عشاقی که هر ساعت دم از “او” میزنند
در حرم آیینه ها بانگ هوالهو میزنند
روی یوسف ها کجا و روی سلطان رئوف
از قضا این بار با هم دلبران مو میزنند
از شیشه ی شکسته ی دل تارتر شدم
صحرای خشک بودم و اینبار تر شدم
از بسکه کودک دل من گریه میکند
از پیرمرد نوکرتان زارتر شدم
رضا شدی که رئوفی همیشه ناب بماند
برای عرض دعا راه مستجاب بماند
اگر تو شمس شموسی , تعجبی هم نیست
به گنبد حرمت , خیره آفتاب بماند
درد و درمان ما امام رضاست
راحت جان ما امام رضاست
ما غلامان حضرتش هستیم
شاه و سلطان ما امام رضاست
کسی که دلی مسـتِ جانان ندارد
به جانان قسم می خورم جان ندارد
کمالم تویی بی تو نُقصانِ مَحضَم
چونان داستـانی که پـایـان ندارد
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم
پنجره فولاد هر دم یک گره وا می کند
نام تو در این حرم کار مسیحا می کند
روشنای پر فروغ گنبد و گلدسته ات
چشمه ی خورشید را در اصل معنا می کند
بوی گل آید و دلتنگ خراسان نشوی؟
می شود بغض فرو داری و باران نشوی؟
او طبیبی ست که نزدش بروی, می خواهی
تا ابد محضر او باشی و درمان نشوی
کوبیده ام کلون دری را زکودکی
من دوست داشتم سفری را ز کودکی
وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم
از من گرفت دربه دری را ز کودکی
بی قرار و خراب سلطانم
مست مست شراب سلطانم
من یکی از هزار مدیونه
کرم بی حساب سلطانم
روز ازل در عرش با اذن خداوند
ما را غبار سنگ های صحن کردند
وقت نماز صبح در صحنت ملائک
با خادمانت فرش ها را پهن کردند