شعر مدح امام کاظم

میل زیارت

از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد 

عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد  

گر چه جولانگه تو پهنه ی اقیانوس است 

کشتی مهر تو را کنج دلم ساحل شد 

نبض روزگار

اي آفتـاب حُسن به زيبائيت سلام

وي آسمــان فضل به دانائيت سلام

در صبر شاخصي به شکيبائيـت سلام

تنها تو کاظمي که به تنهائيت سلام

عزیز پروردگار

نسیم از سر گیسوی یار میآمد

دوباره نخل امامت به بار میآمد

میان مکه و یثرب به منزل ابواء

در اوج گرمی صحرا بهار میآمد

کرامت موسی بن جعفر

ايراني ام ، رعيّـتِ موسي بن جعفرم

من شهـروندِ دولتِ موسي بن جعفرم

دنـبال هيـچ فرقه و حزبي نمي روم

در حيطه ي ولايتِ موسي بن جعفرم

نوکر موسی بن جعفریم

تشنه دوباره بر در میخانه می زند

یک بارنه هفت مرتبه جانانه می زند

بی آنکه جرعه ای بزند مست می شود

وقتی که لب به گوشه ی پیمانه می زند

غزل ولادت امام موسی کاظم

دلگیر شد دریا،تلاطم می کند گاهی

“اشکم” مرا رسوای مردم می کند گاهی

بیچاره “چشمانم” تمام عمر را لال است
نامت که می آید تَکَلُّم می کند گاهی

دکمه بازگشت به بالا