شیرجنگاور بنت اسدی یا حیدر
مظهر روی خدای صمدی یا حیدر
همه ی عرش خدا را بلدی یا حیدر
همه جا ذکر لبانم مددی یا حیدر
شیرجنگاور بنت اسدی یا حیدر
مظهر روی خدای صمدی یا حیدر
همه ی عرش خدا را بلدی یا حیدر
همه جا ذکر لبانم مددی یا حیدر
شب دیده ام به جمال تو شده روشن ای مه منتجب
که زخواب وخور توفکنده ای ,من ِ خسته ای شه منتخب
چه نموده با دل بینوا میِ بی عنب لبِ چون رطب
که گذشته از سر من دگر زحلال و منکر ومستحب
خدا به هر که شبی عاشقانهتر داده
دو چشم جاری و اشکی روانهتر داده
زمان خلقت عالم خدای عشقپسند
به عاشقان جگری پر زبانهتر داده
اگر کریم تویی مابقی گدا هستند
همیشه در طلبت دست بر دعا هستند
طبیب را چه نیازی ست, نسخه کافی نیست
تمام مردم این شهر مبتلا هستند
سرمایه ام همین دو سه خط شعر ساده است
چشم امید من به شما خانواده است
مستی من نه زیر سر جام و باده است
تاثیر چشم های شما فوق العاده است
ابری به بارش آمد وباران عشق ریخت
جانی دوباره برتن بی جان عشق ریخت
جبریل آمد و هورب ّ الکریم خواند
آیات محکمات به قرآن عشق ریخت
بیشتر از حدِّ انتظار ِ فقیر است
آنچه که در بین ِ کوله بار ِ فقیر است
پیش ِ تو افتادنم مقام ِ بلندی است
گاه زمین خوردن افتخار ِ فقیر است
در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
بازار سر زلف تو از بس که شلوغ است
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را
خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی
تا صبح تا شب تا سحر پیشم بمان هستی
تو ممکن نا ممکنی های هر امکانی
در ناگهانِ نیستی ها ناگهان هستی
بوی باران همت یک زن
در هوای حضور پیش خدا
شاعر این بار می رود سمت
کوچه ی با صفای شعر شما
مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است
بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است
عالم پیر دگر باره چه در بر دارد
گوئیا شور جوانیست که در سر دارد
این گدا مرحمت از دست شما می خواهد
سخت بیمار شده دل که شفا می خواهد
با صفا با تو صفا , بی تو صفا بی معناست
بیت ویرانهء من از تو صفا می خواهد