حال بی سامان من از عشق تو سامان گرفت
این گدا از دست تو هر روز آب و نان گرفت
مثل یک مردار بودم گوشه ای از عزلتم
تا که نامت را شنیدم پیکر من جان گرفت
حال بی سامان من از عشق تو سامان گرفت
این گدا از دست تو هر روز آب و نان گرفت
مثل یک مردار بودم گوشه ای از عزلتم
تا که نامت را شنیدم پیکر من جان گرفت
از سینه ام بعد از تو,غم بیرون نمی آید
بعد از تو غم از سینه ام بیرون نمی آید
تا شاهدت باشد, شهیــده رفتی از دنـیا
از پیکـرت تا حـشر , سَم بیرون نمی آید
عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو
من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن
میرسد از خاک تو هر لحظه اینجا بوی سیب…
چیست در خاکت که از دل میبرد صبر و شکیب…
زائری یک گوشه در آغوش خاکت اشک ریخت
چوب خشکی بی صدا بر شانه ی او زد نهیب….
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر
در ازدحام فلک, برق فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
“بی سر و سامان توأم یا حسین”
“دســت به دامان تــوأم یا حسین”
امر بفـرما که فــدایت شـَـوَم
گـوش به فرمان تــوأم یا حسین
اول شعر که یارب بشود خوب تر است
عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است
هر کسی در پی وصل است بگویید به او:
با توسل که مقرّب بشود خوب تر است
آب شورِ چشمها با عشـق شیرین شما
کیمیا بود و مس قلب گدایت شد طلا
آمدم اینجا نمک گیرِ توباشم یا حسین
من نمک پرورده یِ عشق توام شاه وفا
وقتی دعای مادرت پشت سرماست
نادِعـلـی روز قـیامت سنـگـرِ ماست
مـا زیر دِیـْنِ هـیچ مخـلوقی نرفتیم
چون سایه یِ لطف شمارویِ سر ماست
یا لـَیتنا کُنـّا معک …بیتاب هستم
شـکر خـدا که نوکـر ارباب هستم
شکر خدا در کوچه یِ سینه زنی ها
سـرباز صـفرِ لشـکـر ارباب هستم