وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت
او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت
وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت
او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت
ای اسم تو با اسمِ خدا شانه به شانه
ای ذات تو مانند خداوند یگانه
تصویر خداوند شدی در رُخ انسان
فرزند نزاییده شبیه تو زمانه
سخن هرگز نمیماند درون یک دهان پنهان
کدامین تیر میگردد به پهنای کمان پنهان
ز رد پای ناموزن مستان در خراباتم
نماند از راه زن بر خاک رد کاروان پنهان
عشقت غبار از دل غمبار می کشد
عکس تورا به آینه یِ تار می کشد
ناله اگر بلند شود از سَر ِ جگر
حتماً طبیب را سویِ بیمار می کشد
دست هر آشفته ای پیش شما رو میشود
عطر پاک جامعه از سامرا بو میشود
در مرام اولیا یک ذره هم تبعیض نیست
شیر هم در محضرت مانند آهو میشود
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
با شما حال خراب دل ما خوب تر است
وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است
نیمه شب ها وسط نافله, گریانم کن
سینه زن که بشود اهل بکا خوب تر است
گفتند که تو حِصن حَصینی بی بی
ماننــد علـی تــو بهترینــی بی بی
بی تــو ضــربان قلب عالم نزنــد
پس قلب تپنده ی زمینـی بی بی
هزار شکر که اذکار لب سرود تو شد
که ذکر هر ملکی از ازل درود تو شد
قَدِ کمانی ما از کمان ابروی توست
شهید چشم تو جرمش فقط شهود توشد
کعبه سنگیست که آیینه سرای تو شده
حال از شش جهت انگشت نمای تو شده
پردهی بیت که بر دامن او چنگ زنند
به امیدی متمسک به ولای تو شده
با حال مضطر آمدم آقا گدایی
شاید کنارت جا بگیرم با گدایی
سرگرم معصیت شدم در طول هفته
با بال زخمی آمدم حالا گدایی
این زندگی بی روضهها لطفی ندارد
دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد
تا کربلایت هست بین سینه زنها
طوف حرم, سعیِ صفا لطفی ندارد