شعر مذهبی

باب رحمت

سلام سوره ی صبر سلاله ی سادات
سلام ای حرمت باب رحمت و حاجات
تبرک است خاکی که خورده بر کف پات
به شانت اسیه، ام المسیح و هاجر مات

سَنَ قربان زینب

بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب

خانه ی فاطمه

 

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این…جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

کوثرِ جانِ نبی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

ثنای فاطمه

استجابت زیر دستِ دستهای فاطمست
بهترین کرسی عرش الله جای فاطمست
«لافتی الا علی» حمد و ثنای فاطمست
چونکه حیدر هم خودش اهل کسای فاطمست

زهرای من

خوابی و یا بیدار؟! خوبی یا که پردردی؟!
حرفی بزن‌! جان مرا که بر لب آوردی!

تسبیح را گم کرده ای ! یا گوشوارت نیست؟
با چشم خون مرده به دنبال چه میگردی؟!

یا ابتا

چون زجر، در این سپاه لجبازی نیست
دور از تو بهشت، جای دلبازی نیست
از دخترکان شام هم دلگیرم
گفتند یتیم خارجی بازی نیست !

علی ناظمی

طواف تو

خورشید تابناک تمام مسیرها

هستند در طواف تو ماه منیرها

ای شاهراه یازدهم در مسیر نور

ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها

آغوش على

از فقیران غیر ناله انتظارى نیست که
در خزان ما به جز گریه بهارى نیست که

دامن اهل کرم دارد گدا را میبرد
جذبه از معشوق ما باشد هوارى نیست که

نگارا

تا نگارا عَلَم زدی آقا
بابِ جود و کرم زدی آقا
دل خوشی را برای عُشاقت
گُل زهرا رَقم زدی آقا

دلتنگم

کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا

نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا

دکمه بازگشت به بالا