شعر مذهبی

انعکاس

درکوه انعکاس خودت را شنیده ای

تا دشت ها هوای دلت را دویده ای

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

وادی سبد سبدگلِ مهتاب چیده ای ؟

آیه های قرآنت

 

صفای زندگیم آیه های قرآنت

بیا به مابرکت ده به برکت نانت

تویی که کعبه به دور سرتو می گردد

رسول آینه ها هستی ام به قربانت

نور حقیقت

شبی که نور حقیقت دمید و دیده شدی

 دوباره بعد چهل سال آفریدهشدی

 زمین به بود تو بالید واعتبار گرفت

 تو اعتبار وجودی که برگزیدهشدی

مبنای عشق

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی

قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی

هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

از عسل شیرین تر

عشق تو در سینه ما از ازل دیرین تراست

این مدال مهر از خور شید هم زرین تر است

میشوم فرهاد و بر کوه غزل حک میکنم

شور تو در شعر هایم از عسل شیرین تر است

جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم!چرا نمی آیی؟

چه دیده ایی که از ایندل شکسته بیزاری!؟

رسیده‌ام به چه جایی..

رسیده‌ام به چه جایی… کسی چه می‌داند

رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد

میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای …افسوس

چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند

سیلی دوباره سیلی

شد بی ستاره حال و روز آسمانت

انگار رفته راحتی از آستانت

هر روز حبست گشت آقا فاطمیه

رفته به زهرا مادرت قد کمانت

دائم الطلوع

وقتش رسیده است که آگاهشان کنی

این خاک را عروج دهی, آسمان کنی

چل ساله می شوی که طی مدتی مدید

از عرش تا زمین خدا را جوان کنی

مثل همیشه

دوباره یک کسی مثل همیشه

غمی دارد بسی مثل همیشه

و میگوید به زیرلب که آقا

به دادم می رسی مثل همیشه

مکارم الاخلاق

ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر

لبخندت از تبسم گلها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست

یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر

آقا نیا…

 آقا نیا اینجا کسی در فکرتان نیست

 اینجا کسی دلواپس صاحب زمان نیست

 

 زخم زبان بیچاره کرده عاشقان را

 اینجا کسی با هیئتی ها مهربان نیست

  

دکمه بازگشت به بالا