شعر مذهبی

روضه های مادرت

من نوکری که دائما سربار بوده
تو صاحبی که به من غمخوار بوده

عادت به این کردم بگویم یارم و‌حیف
خیلی تفاوت بین من تا یار بوده

حال و روزم

دیگر به حال من دوا ارزش ندارد

این اشکهای پر بها ارزش ندارد

من حال و روزم مثل سنگ بین کوچه است
یا که فراوان است یا ارزش ندارد

در غم مادر

صدای هق هق ات آقا طنین چاووشی
دوباره در غم مادر سیاه می پوشی
بلند گریه کنی در عزای فاطمیه
روا نباشد از این پس به شیعه خاموشی

بیا محله ی غم

بیا محله ی غم کوچه ی بنی هاشم
به پای دل بروم کوچه ی بنی هاشم
بیا که راوی غم های مادرت باشی
بیا قدم به قدم کوچه ی بنی هاشم

شوریده دلیم

شوریده دلیم و سر سوداى تو داریم
با این دل سر گشته تمنای تو داریم
با خون جگر دیده بشوئیم که عمرى
اى پرده نشین میل تماشاى تو داریم

یا صاحب الزمان(عج)

دوباره در دلم آشوب عالم آمده است
قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است

عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم
به سر زنان و پریشان و درهم آمده است

روضه میخوانم

شب های جمعه بیقرارم! روضه میخوانم
با چشم های اشکبارم روضه میخوانم

گاهی برای این دلِ عاصیِ هرجایی
گاهی برای روزگارم روضه میخوانم

دل شکسته

” دل شکسته” مرا صدا کنید، کافی است
نظر بر این سرای بی بها کنید، کافی است

قبول… لایقِ زیارت شما نبوده ام
فقط کمی برای من دعا کنید کافی است

ای یوسف دل

از غم دوری ات ای یوسف دل، محزونم
چه کنم با غم و با غصه ی روز افزونم؟!

بسته شد روزنه ی نور به رویم کم کم
زیر بار گنه و معصیتم، مدفونم

یابن الحسن

یابن الحسن! برای خودم گریه می‌کنم
از عمق دردهای خودم گریه می‌کنم

خیلی کم از غم تو شدم مرد ندبه‌ها
از کثرت جفای خودم گریه می‌کنم

خیلی دلم گرفته

از اینکه بی وفایم، خیلی دلم گرفته
باید به خود بیایم، خیلی دلم گرفته

«أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه
لنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته

دوباره غروب است

دوباره غروب است و دل بیقرار
به پایان نیامد چرا انتظار؟!

عزیزِ دل از غیبتش برنگشت
جهان شد دوباره به غربت دچار

دکمه بازگشت به بالا