پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک
پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد
تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد
تو داغ دیده ای اما سرت سلامت نیست
سرت شکسته شده پیکرت سلامت نیست
نگاه کن به سراپای عمه ام زینب
مرا ببخش اگرخواهرت سلامت نیست
به آه و ناله نشسته وجود بعد از تو
ببین که میرود از چشم ، رود بعد از تو
شهید تشنه کجایی که خیمه گاهت را
به جای عود گرفته است دود بعد از تو…
من رزق گریه ی سحرم را گرفته ام
از این و آن، سر پدرم را گرفته ام
تکه به تکه نیزه تنش را خلاصه کرد
از دست چوب، مختصرم را گرفته ام
همه جا از غبار آکندست
همه جا بوى خاک پیچیده
همه جا از سکوت شد لب ریز
دخترى روى خاک خوابیده
نبودی تا ببینی غصه هامو
دلم میگه شدم سرباره عمه
نمیشه گفت یه حرفایی رو بابا
فقط باید بگم بیچاره عمه