شعر مرثیه

روضه هاى محسن (ع)

یک آیه براى قلب مومن کافیست
یک ذکر براى اهل باطن کافیست

تا آنکه عوالم همه همناله شوند
یک جمله ز روضه هاى محسن کافیست

عزایِ حضرت محسن

برای جَـلب رضایِ خُـدایِ حضرت محسن
سیاهْ پوش شدم در عزایِ حضرت محسن

ز داغ روضه ی ارباب این دو ماه نَـمُـردم
به شوق اینکه بمیرم برایِ حضرت محسن

غریب مدینه

تیری که سمتش رفت هم حتی
مثل کمان قدش کمانی بود
از دستِ آدمها ! رها می شد
شرمنده از این ناتوانی بود

در به در کوچه ی خراسانم

به نام حضرت یار و به نام جانانم
پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم
غریب و گم شده در راه مانده حیرانم
کنار جاده نشستم چقدر بی جانم

الا شمیم بهشت

همین که دست دعای زمان به سوی تو شد
سیاه بود زمین و سپیدِ روی تو شد

پیمبران اولوالعزم در پی‌ات بودند
چقدر عُمر عزیزان به جست‌وجوی‌ تو شد

من غلامِ امام حسنم

پرورش یافته ی راه اویس قرنم
گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم
همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم
من غلامى ز غلامان امام حسنم

بخوان ز چهره ام آه دل غمین مرا
به دیده بوسی پایت ببین جبین مرا

دوباره گریه ی دوری دوباره گریه ی شرم
کشیده است روی دیده آستین مرا

هوای ماتم تو

ای در هوای ماتم تو عرش, سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات, اشکبار

اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب, بیقرار

رسم کریم هاست

رسم کریم هاست غم یار میخورند
در عمرخویش غصه بسیار میخوردند

راز نگفته دردلشان موج میزند
ازدوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند

غریب مدینه

همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است
که زنده روح من از این محبت حسن است

اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید
کلید جنت من در رضایت حسن است

سلطانِ خراسان

غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان

از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان

روضه بخوان از حسنم

روضه خوان خسته نباشی مادر
روضه خواندی ز شه بی کفنم
شصت روز است حسین می گویی
امشبی روضه بخوان از حسنم

دکمه بازگشت به بالا