سالیانی ست شدم دست به دامانِ حُسین
سائـلِ هر شبه ی سفره ی احسانِ حُسین
تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد
شدم از صبح ازل بی سر و سامانِ حُسین
سالیانی ست شدم دست به دامانِ حُسین
سائـلِ هر شبه ی سفره ی احسانِ حُسین
تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد
شدم از صبح ازل بی سر و سامانِ حُسین
ناز معشوق مرا هرکه اگر کم بکشد
میکشم ناز مگر ناز مرا هم بکشد
انچه سگ مى کشد از سنگ ملامت به گذر
مطمئنم نتواند بنى ادم بکشد
پرورش یافته یِ دامَن زهراست حسین
قبله گاه دل ما قبلـه یِ دلهاست حسین
آسمان سینه زن روضه یِ ارباب من است
نغمه یِ عرش همین است چه آقاست حسین
نگاهی دلربا دارد نگارم
ربوده جزبه اش صبروقرارم
به پست وجاه دنیا دل نبندم
که شاه کربلا شد اعتبارم
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید
مانند «جُون» قبل مُحَرَم شدم غلام
مانند «عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید
زائری دیدم که دارد چشمِ تر میآورد
یک نفر هم نذر پاهای تو سر میآورد
کفتری دیدم که از بالابلندِ گنبدت
نذر چوبِ جاروی صحن تو پر میآورد
در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم
یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم
یک روز در اغوش پدر روز دگر هم
با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم
و خاکساری این عشق آسمانم کرد
چقدر ناب و زهیرانه امتحانم کرد
همه به نان و نوایی رسیده اند از او
رسید تا به من انگار لنگ نانم کرد
بعد عمری نوکر در حسرتم دیدار را
کار را ول کرده ام چسبیده ام دلدار را
من غلامی میکنم او خوب شاهی می کند
حق نگیرد از من این ارباب و این دربار را
بپذیرید عرض تسلیتِ
سینه ها, دست ها, بدن ها را
بپذیرید سرسلامتی ِ
روضه خوان ها و سینه زن ها را
آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته
چشمان مرا کاسهء آماده نوشته
تقدیر من این است گرفتار تو باشم
زهرا خودش این را سر سجاده نوشته
ما گریه میکنیم تا که گرفتارمان کنند
حلقه به گوش گیسوی دلدارمان کنند
هرگز زکوی عشق به جایی نمی رویم
حتی اگر که بی خبران بارمان کنند