شعر مناجات امام حسین

عشق تو

تا پاي عشق تو ميان سينه وا شد
برق دو چشمانم به همراهش رها شد
چشم همه سمت من بيچاره آمد
پس نوكرت آواره پس كوچه ها شد

اهل توام

میان این همه مخلوق برگزیده شدم
برای گریه به داغ تو آفریده شدم

اگرچه وصل نصیبم نشد، همین کافیست
یکی دو بار حوالی یار دیده شدم

من حسینی ام

خاک پای هیأتی ها را تیمم می کنم
لحظه هایی که خودم را بیشتر گم می کنم

تجربه ثابت نموده هر زمان خاکی ترم
آسمانی می شوم حس تنعم می کنم

تربت اعلای تو

از ازل در سر من میل تماشای تو بود
داشتم هر چه به دل جمله تمنای تو بود

آنچه در وقت نمازم کمرم را خم کرد
سجده بر حق به سرِ تربت اعلای تو

اشک روضه

دوباره پر شده قلب من از هوای شما
گرفت دست مرا اشک روضه های شما
دوباره بی سر و سامان روضه ها هستم
چراغ راه شبم پرچم عزای شما

لطف تو

به بَهجت ابدی،لطف بی حساب رسیدم
کنار تو به سوالات بی جواب رسیدم

نگاه لطف تو نگذاشت تا فرو شکنم من
منی که لحظه ی دیدارمان خراب رسیدم

چای روضه

این خاک را با اشک توام کرده باشد
دستی که ما را کوزه ی غم کرده باشد

در سجده هایش آیه های “آه” می خواند
تا سینه را محراب ماتم کرده باشد

چشم خیس

شبهای جمعه بوی مناجات می رسد
از یک حرم به عرش کرامات می رسد
شبهای جمعه رایحه بوی سیب عشق
از سمت و سوی قبله حاجات می رسد

غصه ی هجران

باز تنهاییم با هم … غصه ی هجران و من
باز می لرزیم با هم … زانوی لرزان و من

من شبیه آسمانِ در بهارم , ابری ام
یک رقابت هست بین بارش باران و من

اسمِ اعظمت

دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست

از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟

روضه‌ات دریاست

باز می‌سوزیم از غم؛ آتشِ هجران و من
روضه‌ات گرم است, با این هر شبه مهمان و من

من شبیه آسمانِ بغض کرده؛ ابری‌ام
یک رقابت هست, بین بارشِ باران و من

عشق یوسف

حاجت به شرح آن نیست,دردی که خود عیان است
این اشک شور گونه, شیرین ترین بیان است

از عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمه ی حسینی, دلها همه جوان است

دکمه بازگشت به بالا