از دستهای تو گرفتم حاصلم را
از آستانِ قدس تو آب و گِلم را
سلطانِ رأفت هستی و گفتی از این صحن
بیرون نخواهم کرد هرگز سائلم را
از دستهای تو گرفتم حاصلم را
از آستانِ قدس تو آب و گِلم را
سلطانِ رأفت هستی و گفتی از این صحن
بیرون نخواهم کرد هرگز سائلم را
گنبدت مال خودت من فکر راهی دیگرم
فکر دستی مهربان و سرپناهی دیگرم
گندم صحن تورا خوردم که درفکر حرم
مثل آدم دم به دم درگیر آهی دیگرم