سلامٌ علی سید المقتدی
علی ابن موسی الرضا المرتضی
شهنشاه ملک سیادت کز او
شده نور حق در جهان برملا
سلامٌ علی سید المقتدی
علی ابن موسی الرضا المرتضی
شهنشاه ملک سیادت کز او
شده نور حق در جهان برملا
قطعاً خدا می خواست تا جانان تو باشی
تا هشتمین آیینه ی قرآن تو باشی
هرکس تو را دارد یقین اهلِ نجات است
گویا خدا می خواست که میزان تو باشی
امشب دوباره بندۀ خوب خدا شدم
چونکه دخیل اسم امام رضا شدم
شیطان مرا به وادی غفلت کشانده بود
نام تو را که بردم از این خواب پا شدم
روزی که نام عشق بازان را نوشتند
این قوم را مجنون ، تو را لیلا نوشتند
آنگاه مُلکِ عاشقی تقسیم کردند
این سرزمین را مالِ تو آقا نوشتند
ای سروسامان من سلطان علی موسی الرضا
رسته از طوفان نترسد دیگر از نرد بلا
های و هویی همچنان دارم اگر از هوی توست
بوی مشک و نافه از عطر و شمیم کوی توست
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سر تا به پا درد و غمم ، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ، باشم کنار خوان تو
مو مثه زائرای دلخِسته
مو مثه کِفترای صحن و سِرات
خیلی دوسِت دروم خودت مِدِنی
بخوره تو سَرِ مو درد و بِلات
بهترین راهش عزلت است اصلا
عزلتی که ریاضت است اصلا
برویم و به گریه بنشینیم
هرکجایی که خلوت است اصلا
زائر اگرچه خوب اگرچه بد رسیده
خیر تو به زوار ، بیش از حد رسیده
به ماه و خورشیدی که دائم می درخشند
یک پرتو از انوار این گنبد رسیده
مثل نسیم صبح به عرفان رسیده ایم
وقتی بدست بوس کریمان رسیده ایم
یک دسته ساختیم و به صحن مطهرش
با نغمه امام رضا جان! رسیده ایم
ما آبرو زِ دَرگهِ سلطان گرفته ایم
سرمایه ی محبّت و ایمان گرفته ایم
ما سائلانِ کوی امامِ کرامتیم
روزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفته ایم
در تکاپوی جنان بودم رسیدم این حرم
در پی دار الامان بودم رسیدم این حرم
روزگار نامناسب با من بی کس نساخت
خسته و قامت کمان بودم رسیدم این حرم