شعر مناجات اهل بیت

تاخیر

دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود

وقتی به نامه ی عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

آقای من

مهدی که شبیه جد خود مظلوم است
عمریست ز داغ فاطمه مغموم است

در هر شب جمعه دور از چشم همه
او زائر بارگاه نامعلوم است
اصغر چرمی

انتظار

او از من و بهانه من انتظار داشت
او از نسیم خانه من انتظار داشت

میخواست یاد کنم قدر لحظه ای
از گریه شبانه من انتظار داشت

آقای جهان

باید از این همه تزویر و ریا برگردیم
سمت آقای جهان از همه جا برگردیم

فارغ از این همه درخواست که گفتیم بیا
شاید او منتظر ماست بیا برگردیم

آقای من

دل بسته ام فقط به تماشای چشم تو
مانند رود ، تشنه ی دریای چشم تو

پلکی بزن ز گوشه ی چشمت غزل بریز
شاعر نشسته با قلمش پای چشم تو

ای امام منتظر

ای امام منتظر دل بی‌قراری تا به کی
در مسیر آمدن چشم انتظاری تا به کی

چه دعاهایی که خواندم در فراغت سیدی
پاسخی ده به سوالم اشک و زاری تا به کی

آقا به جان حضرت زهرا ظهور کن

گریه مرا دچار تنزل نمی‌کند
بیچاره آنکه بر تو توسل نمی کند
جز نام تو به روی لبم گل نمی‌کند
دل دوری از تو را که تحمل نمی کند

یا امام رضا(ع)

هر کسی با یک نگاهت، جَلدِ این پابوس شد،
“پَرسیاه” آمد در آخِر کفتری در توس شد

پیله‌ی مشهد به اذنت کِرم را پروانه کرد
برکه‌ای ساکن، روان شد؛ حل در اقیانوس شد

یا ولی الله

بدا بر آن که حبیبش بر او دعا نکند
برای روز مبادای خود جدا نکند

قسم به مادر سادات ترس من این است
که در زمان ظهورش مرا صدا نکند

 اصغر چرمی

حسین جان

خُلقِ ما را به باده خو بدهید
از سرِ صبح ذکرِ – هو – بدهید

دستِ تقدیر ، قدرِ یک خوشه
مِیِ انگور بر گلو بدهید

یا صاحب الزمان(ع)

از ما نمی ماند به جا غیر از محبت
دور تو می گردیم پس نوبت به نوبت

ما طبق معمول همیشه شرمساریم
در کوله بار ما ندیدی جز خجالت

یا موسی ابن جعفر(ع)

نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن
در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن

دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست
شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن

دکمه بازگشت به بالا