میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار
بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار
بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی
اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار
میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار
بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار
بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی
اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار
هر كه از عشق تو بيمار نشد خواهد مرد
تب او هر شبه تكرار نشد خواهد مرد
خواب را دور كن ديده ي ما ، چون آنكه
سحري محض تو بيدار نشد خواهد مرد
تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم
از ولی نعمت خود این همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم
سخت است از نبودنت آقا قلم زدن
بغضی غزل شدن، فقط از هجر دم زدن
یا در مسیر ثانیه های تلف شده
بر رفت و آمد ضربان ها قدم زدن
زائرانش دسته دسته خیلِ صدها توده بود
او پناه صد هزاران همچو من آلوده بود
هرچه از او دورتر گشتم ، دلم آشوب تر
هر زمانی در حرم بودم ، دلم آسوده بود
با این که دائم مایهی ننگ و عذابم
از خاکساری درت رو برنتابم
لطفا گذشته را فراموشش کن اصلا
امروز دیدن دارد این حال خرابم
ای آنکه از دل می بری زنگار ها را
با عشق درمان می کنی بیمار ها را
انکارِ وصلت را به جرم خویش کردیم
در شعر اگر چه دیده ای اصرار ها را
یک عمر قسمت این بود ما پشت در بمانیم
بار دگر نیایی بار دگر بمانیم
از صبح تا به شب را رفتیم گریه کردیم
گفتیم پیشت امشب با چشم تر بمانیم
برزخمهای سینهی عاشق دوا بس است
داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است
بی تو شبیه کوچهی تنگ است شهرمان
ای زائر شهید مدینه بیا بس است
در مناجاتِ سحرگاه دعا کن ما را
ماهِ زهرا تو در این ماه دعا کن ما را
جای این عاشقِ بیچاره بگو یک العفو
روسیاهیم بکِش آه دعا کن ما را
بخوان دعای فرج را که يار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که میخواهی
حديث غيبت يار تو مختصر گردد
حَرَمَم دیر شده حال دلم بد شده است
دل بیچارهی من راهی مشهد شده است
هر کسی گوشهی این خاک، نگاری دارد
دل دیوانهی من عاشق گنبد شده است