شعر مناجات اهل بیت

ما نان خور توأیم

در میزبانیِ تو اگر میل و رغبت است
مِهمانی‌ام برای تو اسباب زحمت است

ما در مُضیف خانه‌ی تو قد کشیده‌ایم
این سرگذشتِ اکثر اولاد رعیت است

آقای من

خوردیم یا غم دگران را بدون تو
یا خورده ایم حسرت نان را بدون تو

از بسکه بی تو ایم نفهمیده ایم که
دیدیم باز هم رمضان را بدون تو

آقای من

نیست بیداری دراین خواب زمستانی ما
چه مکافاتی شده شبهای هجرانی ما!

رودها از درد ناشکری به خشکی میرسند
خشک شد از معصیت چشمان بارانی ما

غم هجران

کوله بارِ غم هجرِ تو کشیدن تا کِی؟
بین این دَشتِ پُر اَز خار دویدن تا کِی؟

هرقدَر ناز کنی باز خریدارش هَست
نازنینا تو بگو ناز خریدن تا کِی؟

انتظار یار

به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم

بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم

یا ولی الله

کی می شود بیند بشر ، خیرالبشر را
آه ای سفر کرده بده پایان ، سفر را

عیسی مسیح من ! که باید جز تو بخشد
جان دوباره این جهان محتضر را

جانم حسن (س)

عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است

اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است

ایها الرئوف

چه فرقی میکند زائر، مسافر یا مجاور بود
دلم در محضر تو هرشب‌ و هر روز حاضر بود

اگر قصد سفر داری چه جایی بهتر از مشهد
اگر مقصد حرم باشد که باید هم مهاجر بود

اشک شوق

اشک شوقم کنار این گنبد
موج در موج، بی کران شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است

حرم یار

کسی که دستِ لطفش ، جانِ آهو را رها کرده،
کجا دست گنهکار و سیه رو را رها کرده؟

به هرسو میروم ، بویِ خوشِ عطرِ بهشت آید،
در این درگاه، یزدان، باغِ شب بو را رها کرده

حضرت خورشید

نام تو پناه است، نگاه تو امان است
آغوش تو، دلبازترین جای جهان است

با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید!
نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است

یا الله

در نبودت سخت این ایامِ غم سر می شود
می رود عمرِ گران و پیر نوکر می شود
روزگارِ بی تو که چیزی ندارد جز ضرر
تو نباشی کاسه ی خیرم پر از شر می شود

دکمه بازگشت به بالا