دوباره از می این ماه اشک می نوشم
به اذن صاحب عزایم سیاه می پوشم
دوباره نیستی و باز بار این غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم
دوباره از می این ماه اشک می نوشم
به اذن صاحب عزایم سیاه می پوشم
دوباره نیستی و باز بار این غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم
در هوای وصال دربه درم
شاهدم گریه زاریِ سحرم
جگرت خون شده ز غفلت من
من هم از غصه ی تو خون جگرم
یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است
احیا گرفته ام که تو احیا کنی مرا
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است
تقصیر کیست این همه مدت که نیستی ؟
تقصیر کیست در پس غیبت تو زیستی ؟
می ریزد آبروی من آن لحظه که ملک
می آورد به محضر پاک تو لیستی
احساس میکنم که نباشی بهارنیست
شعری میان دفتر این روزگار نیست
معطوف میشود به شما حس واژ ها
آقا خودت بگو مگراین افتخار نیست؟
هم با سخن و اشاره گفتیم دروغ
هم با کمی استعاره گفتیم دروغ
تا آمدنت لحظه شماری داریم
شرمنده اگر دوباره گفتیم دروغ
سید مجتبی شجاع