در سینه داغ داریم این داغ مختصر نیست
شور و نوای ما را در هیچ سر گذر نیست
دل را دخیل بستیم بر تار زلف ماهی
جز تارهای زلفش جای دگر خبر نیست
در سینه داغ داریم این داغ مختصر نیست
شور و نوای ما را در هیچ سر گذر نیست
دل را دخیل بستیم بر تار زلف ماهی
جز تارهای زلفش جای دگر خبر نیست
هر که برگردانْد رو از راه تو گمراه شد
آنکه دورت گشت، در چشمانِ تو دلخواه شد
فطرس آمد از پرِ قنداقه ات حاجت گرفت
خوش به حال آنکه از آقایی ات آگاه شد
سر شب تا سحر یکریز با معشوق نجوا کن
اگر پرسید عاشق بوده ای با اشک حاشا کن
بگو با یار غیر از اشک چیزی در بساطم نیست
بگو احوال من را از دو چشمانم تماشا کن
یوسف ارض و سمائی و خریدار منم
در پی ات دست تهی بر سر بازار منم
چارهء خلقی و از طایفه ای نیک سرشت
عبد آلوده به عصیان و گنهکار منم
نوکرت از هر که دیدم یک سروگردن سر است
نان خور ارباب بودن آبروی نوکر است
گر چه از بوسیدن روی تو محرومم ولی
خاک بوسی تو کارم تا به روز محشر است
همه َش براى خودت، آبرو به ما ندهید
غذا زیادتر از جنبه یِ گدا ندهید
به درد عشق رسیدن، دو سوم قرب است
هزار درد که دادید، پس دوا ندهید
تا مرا در گناه دید حسین
زودتر از همه دَوید حسین
باید از او فقط شنید خدا
باید از ما فقط شنید: حسین
باران که می بارد تو را در یاد آورده
در ماتم تو رعد هم فریاد آورده
بی شک برای رقص پرچم بوده که خالق
از عرش ، سوی کربلایت باد آورده
روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری
ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری
دنبال کبریایى؟! بى کبر و بى ریا باش
وقت اداى دینت فارغ ز هر ادا باش
راه سلوک نوکر از جاده ی سکوت است
وقت نظر گرفتن یک گوشه بیصدا باش
نداشت رونقی از صبح ، گر چه بازارم
چه غم که آخر شب میشوی خریدارم
چقدر خرج منِ روسیاه میکنی و . . .
چه سود؟!…بار گناه است کلِّ انبارم
از درک بشر جداست ماشاالله
چون مشتریش خداست ماشاالله
خاک حرم کعبه حرام است به ما
خاک حرمش شفاست ماشاالله