مارا نوشتند از ازل دیوانه ى عشق
دیوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق
درمان نداردعشق جز پیمانه ى عشق
پرواز کردم با جنون تا لانه ى عشق
مارا نوشتند از ازل دیوانه ى عشق
دیوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق
درمان نداردعشق جز پیمانه ى عشق
پرواز کردم با جنون تا لانه ى عشق
مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند
خبر از آمدن لیلی دل ها دادند
چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی
رحمت واسعه را هدیه به زهرا دادند
اشک عاشق گاه با لبخند توام میشود
تا جنون با ذره ای از عشق درهم میشود
تا تلالو میکند بر گونه اشک عاشقی
نزد معشوق عهدمان انگار محکم میشود
اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن, هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو, به عرض حاجت زند در
مردی که همتراز رخش آفتاب نیست
در غربتش مجال حساب و کتاب نیست
خورشید,پشت ابر رود هم موثر است
زندان برای موسی جعفر حجاب نیست
موسای طور غربتم و خسته ,بی عصا
مجروح عشق هستم و محکوم بی خطا
افتاده ام به گوشه زندان بی کسی
در حسرتم به دیدن یک بار آشنا
آمدی و گشته دعا عاشقت
زمزمه و شور و نوا عاشقت
روی مهت کرده مرا عاشقت
حضرت سجاد خدا عاشقت
رفیق گمشده ات را بخواه برگردد
امید دارد از این کوره راه برگردد
نگاه توست که من را به راه آوردست
خدا نکرده اگر آن نگاه برگردد….
این آخرین روز است از سالی که دارم
شرمندگی مانده از احوالی که دارم
حال مرا تغییر ده یا احسنالحال
آشفته هستم با همین حالی که دارم
از سوز عشق دیده ی گریان گرفته ایم
مثل هوای سرد زمستان,گرفته ایم
آتش دوای درد دل داغدار ماست
از دست شعله نُسخه ی درمان گرفته ایم
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد