سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود
تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود
سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود
تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش
او که سرتا پا شده محو صفات دلبرش
شد مسلمانِ نگاه رحمه للعالمین
قبل از آنیکه بخواند آیه ای پیغمبرش
آنقدر بخشیدی که دستانت ,
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و
از تو غرورش را گدایی کرد
همیشه با امینِ خود , امینی راستین بوده است
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده است
تمــامِ ثــروت اش را نذرِ چشــــمانِ محمّد کرد
چراکه تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده است
از اهل مکه کینه ی بسیار دیده ای
هم شانه با پیمبرت ازار دیده ای
در بذل جان و مال خودت کم نزاشتی
در راه دین اهانت اغیار دیده ای
تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است
این خانه ای رسول خدا خانه من است
دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است
این خود دلیل اشک غریبانۀ من است