شعر ولادت امام حسن

حیدرانه

شاعر به هر شعر ترش دارد علاقه
آری به میز و دفترش دارد علاقه
چون با ارادت می نشیند می نویسد
از خط و خال دلبرش ؛ دارد علاقه
من دلبری دارم که بعد قرن ها هم

سفره‌ی افطار

انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم

آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم

عرش

ای که بر خاکی و در عرش مقیمی آقا
جلوه ی طوری و استاد کلیمی آقا
من سراپا همه جهلم تو فهیمی آقا
رمضان است و بر این سفره نعیمی آقا
تو رحیم ابن رحیم ابن رحیمی آقا
تو کریم ابن کریم ابن کریمی آقا

سفره احسان

گر ذره پروری شده پیمان مجتبی
چون خار باش بین گلستان مجتبی

آواره باش بین کرم خانه حسن
سامان گرفته بی سر و سامان مجتبی

منم غلام حسن

گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن

سلام عشق

سلام عشق، علیک السلام هم دارد
کسی که شد حسنی احترام هم دارد

اگر قلم بزنی ، صد کتاب خواهد شد
فضائلی که به لطفش غلام هم دارد

بسم رب النور

بسم رب النور , من هستم مسلمان حسن
بوده از روز ازل دستم به دامان حسن
آمدم اصلا در این دنیا به فرمان حسن
عالمی دارم در اینجا با گدایان حسن

مرد کریم

جان میدهم پای نگاری که گرفتم
دارد نفس حسّ بهاری که گرفتم

خوشحالم از اینکه قلم وقف حسن‌(ع)شد
خوشحال تر از پشتکاری که گرفتم

به نام عشق

به نام عشق به نام خدا به نام حسن
به نام نامی مولا که شد امام حسن
شب ولادت او ماه مهمانی شد
خود خداست دَمِ در به احترام حسن

ساقی آمد ز ره

حرف دل باز زاشک قلمم جاری شد
ساقی آمد ز ره و موسم میخواری شد
همه بتها به سجود بت من افتادند
تاازآن چهره ناز پرده برداری شد

شعر مدح و ولادت امام حسن (ع)

کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن

کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن

حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد

صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن

غلام کوی حسن

 

ما را غلام کوی حسن آفریده اند

مبهوت و مات روی حسن آفریده اند

 ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند

 مست از خم و سبوی حسن آفریده اند

دکمه بازگشت به بالا