شعر ولادت امام زمان

ولادت حضرت عشق

نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را
با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را

یا بقیه الله

مژده ای دل که جان جان آمد..
لیله القدر عاشقان آمد..
بی خود از خود شوید خسته دلان
ناجی قلب خستگان آمد..

آئینه‌دارِ پیمبر

منم اهلِ آبادیِ آب‌ها
منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها

به چشمم ببین خانه‌ی خویش را
بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها

یا ولی الله

تا تو هستی به دلم مهر کسی دیگر نیست
خلوت سینه اسیر هوسی دیگر نیست

عطش خواستنت کرده دلم را سیراب
غیر باران تو فریادرسی دیگر نیست

حضور سبز رویت

بی حضور سبز رویت ، روزها بی عید شد
ماه ها و سال ها با فصلِ غم تمدید شد

ماه شمسی رو ، هزار چارصد سال است که
از کنارت عالم خاکیِ ما تبعید شد

یا مهدی

حالا که من حس میکنم حالم خراب است
مستی، خماری، می گساری باب باب است
لیلای این ایلی و مجنون ها نوشتند
عمریست گیسوی تو کارش پیچ و تاب است

قرار عاشقی

برای خاک پای دوست سربه درد میخورد
برای عاشقی فقط جگر به درد میخورد
سوی کریم آمدن بدون پر نمیشود
بده پری که در هوات پر بدرد میخورد

مستی عشق

همه پیشانی پُر پینه بیارید امشب
باغ را اینطرف چینه بیارید امشب
سیصد و سیزده آیینه بیارید امشب
ثانیه ثانیه آدینه بیارید امشب

گل نرگس

دریچه های شعور مرا به هم زده اند
حقایقی که به روی دلم قدم زده اند
مرا مجادلهء واژه ها ز پا انداخت
خُرافه های جدیدی که بر سرم زده اند

عصر رنج

درونِ سینه ی غمدیده آهِ سوزان است
که گوشه گوشه ی این دشتْ، لاله زاران است

زبان چگونه در این وَرطه لب گُشاید، چون
شکسته کشتی ام از اشک و بینِ طوفان است

منجی عالم

جلوه گر گشته ، نام پیغمبر
طاق کسری شکست بار دگر
از زمین میرسد به غیب خبر
که خدا دیده شد به چشم بشر

فقط فرج

شبیه کودکی گم گشته دنبال پدر بودن
پریشان خاطر و دل بیقرار و شعله ور بودن

شبیه عاشقی مجنون که گم کردست لیلا را
نسیم آسا میان کوه وصحرا دربدر بودن

دکمه بازگشت به بالا