کاش ای سالک، مسیرِ حق روی
مَردِ رَه گَردی، اسیرِ حق شوی
سِرّ توحیدی، ولای مرتضاست
شَرطِ توحیدی، تولّای رضاست
کاش ای سالک، مسیرِ حق روی
مَردِ رَه گَردی، اسیرِ حق شوی
سِرّ توحیدی، ولای مرتضاست
شَرطِ توحیدی، تولّای رضاست
چه زیباست غرق رهایی شدن
رها در حریم خدایی شدن
در آغوش پروانه ها پر زدن
شبیه کبوتر، هوایی شدن
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم
احترام خادمانِ محترم را بازهم
بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصلهاست
احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم
مانده ام مثل کجا می شده ایران بی تو
یا چه ویران کده ای بود خراسان بی تو
مردم ما به کسی غیر تو حاجت نبرند
نزد این طایفه هیچ اند کریمان بی تو
سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران
قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان
چون کویر تشنهای محتاج بارانیم ما
همتی ایدل که دلتنگ خراسانیم ما
نیمِدل مشتاق مشهد، نیمِدل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما
کار دارد در کنارت باز مشکل میشود
پس کجا این صد دل بیچاره یک دل میشود
من برای درد دل کردن که اینجا نیستم
آمدم با این یقین که عشق حاصل میشود
با تو هر حرفی که ممکن بود و میشد را زدم
شاید و امّا و لازم هست و لابُد را زدم
تو امام مهربانی بودی و من بارها
در بیان درد خود قید تقیُّد را زدم
تو بودی بهاری که پایان نداشت
کسی مثل تو دست احسان نداشت
تو احسانِ بارانی و این زمین
به جز فیض چشم تو باران نداشت
ما وامدارِ لطفِ ولی نعمتیم و بس
با رخصتِ رضا به حرم دعوتیم و بس
دولت سرای شاه خراسان پناه ماست
دلبستهی غلامیِ این دولتیم و بس
همینکه رزق شب ما دعای حیدر شد
زمان فیض گدا زاده ها مقدر شد
ز شوق تا سحر آنقدر پر زده جبریل
که کوچه های مدینه تماماً از پَر شد
ابر رحمت مینشیند بر سر دوش نسیم
فصل باران است «بسم الله الرحمن الرحیم»
ای حدیث حا و سین و نون تو آغاز حُسن
السلام ای پیش تو تسلیم، دلهای سلیم