قلم و دفتر و کمی احساس
دم درب ورودی حرمت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرمت
شعر ولادت اهل بیت
سلام گرم عاشقونه ی من
روونه شد به سوی مشهد تو
باز دل تنگم شبیه کبوتر
نشسته روبروی گنبد تو
بی جام و باده مست پیر راهم امشب
میخانه را وا کن سبو میخواهم امشب
پای برهنه آمدم از طور موسی
کوه گناهم ریخت، وزن کاهم امشب
حال دلم میگیرد و بد میشود گاهی
بغضی می آید گریه را سد میشود گاهی
باید کبوتر شد ، پری زد تا به آن شهری
کانجا فرشته رفت و آمد میشود گاهی
نُقل حرف آدما اول هر کلام سلامه
کلامی که با سلام شروع شه بهترین کلامه
یه سلام میدم به محضر همونی که چشامه
خاک پای نوکراشم به خدا که از خدامه
نسیم مهر تو بر موج شد سوار اینجا
گرفت تاب و تب روح ما قرار اینجا
ملائکه دم نقاره خانه داد زدند
هزار حاجت اگر داشتی بیار اینجا
ماه ذیقعده مه عشق و صفا
ماه پر فیض خدای اکبر است
عید میلاد امام هشتم و
عید معصومه که زهرا منظر است
برای اهل دل بهتر مقدس میشود معنا
یقینأ پای این منبر مقدس میشود معنا
طلا که جای خود دارد غبار اینجا طلا گردد
همیشه محضر دلبر مقدس میشود معنا
لطفت همیشه بیشتر بود از سبویم
با تو چه راحت می رسم بر آرزویم
در محضرت احساس بد بودن نکردم
از بس نیاوردی بدی ام را به رویم
خـــواب دیدم شبی میانِ حَرَم
عشق را بی اجازه می خواندم
دســت در دســتِ پنجره فولاد
داشتم شـــعرِ تازه می خواندم
ایران به جز تو، هیچ سلطانی ندارد
همچون رضا خورشید تابانی ندارد
شکی ندارم بی کرانِ آسمان هم
مانندِ تو، ماهِ فروزانی ندارد
از همین خاکروبه های حرم
میرسد تا به عرش بال و پرم
هرکجا رفته ام به جز اینجا
مطمئناً به سنگ خورده سرم