شعر ولادت حضرت علي

غرق شعف

خاک قدومش گوهر گوهرشناسان
دانند قدر و قیمتش را زرشناسان

حتی سرافرازان کنارش سر به زیراند
هستند سرباز مطیعش سرشناسان

بركت كعبه

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سوره‌ی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

مظهر العجائب

گفتیم هر زمان همه جا مرتضی علی
ذاکر شدیم ذکر تو را مرتضی علی

از مدح تو همیشه قلم شرم می کند
ای قدّ شعر پیش تو تا مرتضی علی

قصه ي عشق

قصه ی این عشق را میثم روایت می کند
قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند

گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته
شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند

درگه جانان

تا که بر آن چهره موی تو حمایل می شود
بر دل دیوانگانت عشق قاتل می شود

نیمه جان است و بدنبال اشارات تو است
تا که از برق نگاهت ماه ، کامل می شود

پهلوان عالم

چنين ميبيند آنكه در نجف اهل نظر باشد
طلا چسبانده خود را زير ايوانش كه زر باشد

علي باحق و حق با او، ولَيْسَ الهادي الاهو
علي حق حق علي هو هو، از اين ها بيشتر باشد!؟

فصل الخطاب

خدا نشست که از رخ نقاب بردارد
ز خود کنایه ی فصل الخطاب بردارد
زچشم عالم امکان حجاب بردارد
حجاب از ازل بوتراب بردارد
برای این همه لب تشنه آب بردارد

آسمان گستر

به میزان گران سنجی از این بهتر نمی آید
دگر مانند حیدر آسمان گستر نمی آید

به سوی کعبه دیگر من نمازم را نمی خوانم
که زیبا قبله ای آمد و زیباتر نمی آید

وجه الله

آزاد شد دلی که شده صید دام عشق
ما دیده ایم در سخن او مرام عشق
سر میدهیم در عوض یک ،کلام عشق
مارا خدا نوشته برای امام عشق

انا اصغر من ربی بسنتین

قدمتي ديرينه دارد نام او
ريشه در هر سينه دارد نام او
در خيالم از خدا دارم سؤال
آخر اين اعجوبه دارد چند سال

ممسوس ذات الله

مواجب می‌برد خورشید از انوار ایوانش
فلک نان می‌خورد از سفره ی احسان سلمانش

نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم
به هر کس می رسم نَقلی‌ست از لطف فراوانش

دکمه بازگشت به بالا