هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
هر که یک دفعه سر این سفره مهمان میشود
مور هم باشد اگر روزی سلیمان میشود
سر به زیر انداختن ذاتش توسل کردن است
دردها در این حرم ناگفته درمان میشود
مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد
گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد
کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی
نفس عشق شما بود که بیدارم کرد
لب نگار که باشد رطبحرام بود
زمان واجبمان مستحب حرامبود
فقیه نیستم اما به تجربهدیدم
بدون عشق مناجات شب حرامبود
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
جبریل شدم بال و پرم را بدهم
خرجیِ مسیر سفرم را بدهم
با پایِ پیاده ام به راه افتادم
تا حق دلِ در به درم را بدهم
برگ وبرت دست کسی برگ و برم دست کسی
بالوپرت دست کسی بال وپرم دست کسی
خیرات دادیبهر من خیرات دادم بهر تو
انگشترتدست کسی انگشترم دست کسی
طور نشین میشوم سحر که بیاید
جلوه یربانی پدرکه بیاید
جارفقط میزنم میان خرابه
یارسفرکرده از سفر که بیاید
صبح خبر میدهند رفتن من را
از پدر رفته ام خبر که بیاید
نوبت ناز من است صبر ندارم
ناز مرا میخرد پدر که بیاید
گریه ی من مال عمه است, وگرنه
زود مرا میبرند, سر که بیاید
حرف”کنیز”ی زدن چه فایده دارد…
گریه فقط میکنم اگر که بیاید
طفل,بساطی برای ناز ندارد
مقنعه و گوشواره در که بیاید
علی اکبر لطیفیان
مثل گذشته بال و پر دارم؟….ندارم
حال بپر , بال بپر ,دارم؟……ندارم
بی اطلاعم اینکه این مردم چه کردند ….
…..با معجرم , اما خبر دارمندارم
دیوانه یِ تو کار ندارد به جهنم
کفر است اگر پا بگذارد به جهنم
جبریل اگر پیر ِ عبادت شده باشد
بی حُبِّ علی روی میارد به جهنم
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب