دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست
برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست
کبوتری شده بود, آشیانه ای می خواست
و دانه از کرم نازدانه ای می خواست
دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست
برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست
کبوتری شده بود, آشیانه ای می خواست
و دانه از کرم نازدانه ای می خواست
بازقلم در عطش کوثراست
تشنه یتوصیف یل خیبر است
آنکهچکیدست ز دریای عشق
نامگرفته ست ز اعلای عشق
کوچه پر از صداست, دلم شور می زند
این ناله از کجاست؟ دلم شور می زند
دستی زمخت, آمده بالا در ازدحام…
این مرد بی حیاست, دلم شور می زند
رقص آتش به در خانه چه غوغا میکرد
دود و خاکستر و خون معرکه برپا می کرد
بند بردست, کسی, ناله ی جانسوزی داشت
هق هق خامُش او لعن به دنیا می کرد
می آید از درون خرابه صدای اشک
افتاده لرزه بر دو سرا زین نوای اشک
گاهی شفای زخم, دمی هم بلای زخم
سوزانده دست و گونه و … , آه از جفای اشک…