ع

غلام حضرت هادی (ع)

نشسته مرغ دل من به بام حضرت هادی

به عشق حضرت هادی, به نام حضرتهادی

شکسته شد دل زارم از این اهانتعظمی

نوشته ام ز سر شب کلام حضرت هادی

یا اباعبدالله

هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد

باید از کشتی تو راهنمایی برسد 

نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی

بی تو جبریل محال است به جایی برسد 

جگر گوشه زهرا (س)

شأن تو برتر از این است که با ماباشی

بهتر آن بود همان عالم بالا باشی

ولی انگار هدایت گری خلق به توست

تا چو خورشید فروزنده دنیا باشی

احیاکننده کلمات محمدی

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند, ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

چشم خورشید

چشم خورشید محلی به سیاهی ندهد

سینه نور به خفاش پناهی ندهد

خصم بیهوده به دنبال اثر میگردی

شب تاریک سوادی به نگاهی ندهد

ستاره باران

این مدینه ستاره باران است

چشم خورشید خیره برآن است

داخل مهد روح ایمان است

روزگار زمین درخشان است

همبازیِّ سه ساله

باید به فکر قافیه های جدید بود

در شهر غمزده به هوای امید بود

باید به مثنوی پر و بال عقاب داد

شوری برای خلقت یک انقلاب داد

هادیِّ آل فاطمه جانم فدای تو

لعنت به آنکه کرده جسارت به محضرت

تیری نشانده با سخن خود به پیکرت

نام تو آسمانیُّ و پاک و مقدَّس است

تو بی نظیری ُّو حرمی کرده باورت

بغض مانده در گلو …

آقا سلام ! بغض بدی مانده در گلوم

آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّالهای فتنه به این شهر آمدند

دیدند با توایم , همه قهر آمدند

معدن الرحمه

گفتن ازشأن تو چه دشوار است

 “اهلبیت نبوتی” آقا

 “مهبطالوحی” و “معدن الرحمه”

 تو تمام کرامتی آقا 

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد 

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد 

دکمه بازگشت به بالا