صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد
او که جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد
حر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد
او که جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد
حر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
حیران شدم حیران،رسیدم تا به فضه
باید توسل جست در هر جا به فضه
حتی کنیز خانه ی زهرا عزیز است
قبل از تولد داده ام دل را به فضه
خوردی زمین و عرش معلی کبود شد
خورشید تیره شد ، همه دنیا کبود شد
حوریه با نسیم عوض میشود رُخش
آه از دمی که صورت حورا کبود شد
حجت اللهِ معظم زهرا!
همه ی حُسنِ مجسم زهرا!
هر پیمبر به نگاهت محتاج..
جان پیغمبر خاتم زهرا
تابیدی و به مهر تو جان آفریده شد
پلکی زدی، زمین و زمان آفریده شد
از تار و پود معجر تو پایههای عرش
از چین چادر تو جهان آفریده شد
اگر چه غرق خطا هستم و اگر چه بدم
بجز تو سنگ کسی را به سینه ام نزدم
سرم به سنگ نخورده است، سر به راهم کن
سر مرا بطلب تا نخورده بر لحدم
نام تو را نوشتم و دفتر شکسته شد
جوهر کبود شد، گل پرپر شکسته شد
آتش گرفت خانه و کاشانه، در شکست
با آن، غرور فاتح خیبر شکسته شد
این روزها شبیه به ابر بهاری ام
در حال رفتنم ، شده ام رود ، جاری ام
زحمت شدم برای تو و خانه ام ، ببخش
برده قرار از دل تو بیقراری ام
بسم رب النور، بسم امتحان فاطمه
فی امان الله، یعنی در امان فاطمه
سیب سرخ آفرینش در شب معراج بود
تا قیامت هست شیعه میهمان فاطمه
او ابتدای خلقت دادار ، فاطمه ست
او انتهای نعمت بسیار ، فاطمه ست
هم بر خدیجه محرم اسرار فاطمه ست
تنها پناه حیدر کرار فاطمه ست
حتی امید هرچه گنهکار فاطمه ست
اسما بیا که روز جدایی رسیده است
خواهر! بیا که کار به هجران کشیده است
این روزها که بانوی این خانه هم شُدی
هَر شَب برای فاطمه پَروانه هم شُدی
امشب تمامِ هستِ علی بندِ یک دم است
هر قدر اگر بگویم از این بیکسی کم است
این بغضِ بی صدایِ نهان در پسِ گلو …
آهی به وسعتِ همه آفاقِ عالم است