حیدر و هرکس داره بی نیازه
عالمیه عالم بی نیازی …
نه ساله من چیزی ازت نخواستم
الان میخوام تابوتمو بسازی
فاطمیه 1404
اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود
دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
او که قبل از خلقتش ، شد آزموده فاطمه ست
عالم هستی وجودش از وجودِ فاطمه ست
با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است
خانه ی امنِ ولایت بر عمودِ فاطمه ست
شب بود و از خونگریههایش ماه میسوخت
عکس علی در چاه بود و چاه میسوخت
تنهاست…، دارد میکشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه میسوخت
ندیده بود از ما غیر خوبی
همونی که رسید بعدش لگد زد
نه اینکه من بگم ، تو نامه گفته
جدای از لگد ، حرفای بد زد
من هرچه دارم از عطای حضرت زهراست
از ابتدا دل مبتلای حضرت زهراست
یک جان ناقابل خدا داده به من آن هم
با فخر میگویم فدای حضرت زهراست
نشستم کنارت
که من رو ببینی
میخوام تا که از جات
بلند شی بشینی
ستاره نبودم ولی ماه را دوست دارم
منم اشک دنباله داری که دنبال یارم
منم التماس دعای گرفتار بی کس
من اشکم ، من آهم ، و من گریه ی زار و زارم
چشم بد خونمو آتیش کشیده
همه زندگی مونو بهم زده
میشه واسه حیدرت دعا کنی
فاطمه حال دلم خیلی بده
زمانی چند از مرگ نبی نگذشته بود ، آری
که در اسلام آوردند ، بدعت های بسیاری
همان ها که همیشه در مدینه مدعی بودند
نشان دادند از خود ، بعد پیغمبر چه رفتاری